«جهل» و نادانی، در مقابل «علم» و دانستن قرار میگیرد که به دو زیر مجموعه «جهل بسیط» و «جهل مرکب» تقسیم میشود.
الف) «جهل بسیط» بدین معنا است که انسان چیزى را نداند، اما متوجه این جهل و نادانى خودش باشد، مانند ما که هنوز نمیدانیم در کره مریخ موجود زندهاى وجود دارد یا نه، و به این ناآگاهى خود نیز آگاهیم که در این صورت تنها با یک جهل مواجهیم.
گفتنی است که جهل بسیط، ضد علم نیست، بلکه تقابل میان آن دو، تقابل ملکه و عدم ملکه است. و ممکن است به علم منجر شود.
ب) «جهل مرکب» به مواردی گفته میشود که انسان چیزى را نداند و متوجه این نادانى خویش نباشد، بلکه اعتقاد دارد که در موضوع مورد نظر، آگاهی لازم را دارد، مانند کسانى که اعتقادات فاسد دارند و خیال میکنند به حقایق آگاهاند، در حالیکه در واقع ناداناند.[۱]
این نوع از نادانی را بدان جهت، «جهل مرکّب» نامیدهاند که در واقع مرکّب از دو جهل و نادانی است. یکى جهل به واقعیت، و دیگری جهل نسبت به نادانی خویش!
جهل مرکّب مقابل علم است به تقابل تضادّ و ممکن نیست که با وجود آن علم حاصل شود.[۲]
در پایان ذکر این نکته لازم است که «جهل مرکب» بسیار خطرناکتر از «جهل بسیط» است؛ چرا که به گفته آن شاعر پارسیگو:
آنکس که نداند و بخواهد که بداند
جان و تن خود را ز جهالت برهاند
آنکس که نداند و نداند که نداند
در جهل مرکب ابدالدهر بماند.
[۱]. مرکز اطلاعات و مدارک اسلامى، فرهنگ نامه اصول فقه، ص ۳۸۸، قم، دفتر تبلیغات اسلامى حوزه علمیه، معاونت پژوهشى، پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامى، چاپ اول، ۱۳۸۹ش.
[۲]. خوانساری، محمد، فرهنگ اصطلاحات منطقى، ص ۹۱، تهران، پژوهشگاه علوم انسانى و مطالعات فرهنگى، چاپ دوم، ۱۳۷۶ش.
ثبت دیدگاه