حدیث روز
امام حسين (ع) فرمود: «اى مردم! خداوند بندگان را آفريد تا او را بشناسند، آن‏گاه كه او را شناختند، پرستش كنند و آن‏گاه كه او را پرستيدند، از پرستش غير او بى‏ نياز شوند». (بحار الانوار، ج ۵ ص ۳۱۲ ح۱ )

افزونه جلالی را نصب کنید. Saturday, 28 June , 2025 ساعت ×
دل نوشته در مورد حجاب و چادر
26 آذر 1399 - 15:05
شناسه : 3897
15

نمازش ک تمام شد چادر را تا کرد و گذاشت در سجاده موهایش را پریشان کردسرخاب سفیدابی کرد و وارد مجلس مهمانی شد! فرشته سمت چپ لبخند تلخی زد و ب فرشته سمت راست گفت: انگار فقط خدا نامحرمـه!. امروزه حجاب در کاربرد عام به پوشش ضروری زنان اطلاق می‌شود و به یکی از نمادهای […]

ارسال توسط :
پ
پ

نمازش ک تمام شد چادر را تا کرد و گذاشت در سجاده
موهایش را پریشان کردسرخاب سفیدابی کرد و وارد مجلس مهمانی شد!
فرشته سمت چپ لبخند تلخی زد و ب فرشته سمت راست گفت:
انگار فقط خدا نامحرمـه!.

امروزه حجاب در کاربرد عام به پوشش ضروری زنان اطلاق می‌شود و به یکی از نمادهای بسیاری از جوامع اسلامی تبدیل شده و در برخی کشورها از جمله ایران رعایت آن در مکان‌های عمومی برای همه? زنان (با هر اعتقاد دینی) اجباری است. با وجود این، گروهی از نواندیشان دینی شیعه و سنی وجوب حجاب در اسلام را زیر سوال برده‌اند پسچون چادر در کشور اسلامی ایران از مظاهر و شعائر اسلام می باشد و با حفظ این شعار رسمی سعی کنند بانوان محترم حرکت دشمن علیه حجاب برتر را خنثی کنند.

من حجاب را دوست دارم، تو اما نه!
من به چادر‌‌ بر سرم افتخار می‌کنم، تو اما گویا سنگینی نواری بر سرت آزاردهنده است!
این‌جاست فرق من و تو؛
من زیبایی را برای خود و خانواده‌ام می‌خواهم و تو برای غیر.
من آزادی روح‌ام را می‌خواهم و تو آزادی نفس‌ات را.
من آسایش دو دنیا را می‌خواهم و تو آسایش دنیای دنی را(هرچند که از همان هم محرومی!).
من رضای الله را می‌خواهم و تو رضای الاه را.یادت بیاورم؛
حجاب را من نخواسته‌ام؛معبود و معشوق‌ات خواسته‌است.
عاشق هم که جز رضای معشوق، چیزی نمی‌خواهد!

تمام رنگ های دنیا رو سیاه می شوند
وقتی سیاهی چادرم؛
قد علم می کند
چه خوب می دانستند قدیمی تر ها:
‏”‏ بالاتر از سیاهی رنگی نیست ”
بانو!..دختری که در پس پرده حجاب مخفی می شود
ممکن است در زمین گمنام باشد،
اما مطمئنم در آسمان مشهور است

پدر ها ومادرها تعامل وارتباطتان را با فرزندانتان بیشتر کنید
وبا آنها ارتباط قلبی داشته باشید..به آنها محبت کنید بی هیچ چشم داشتی
تا با بی حجابی و بی حیایی درخیابان دنبال محبت نگردند
تویی که چشمت را پابرهنه میفرستی دنبال ناموس مردم…

و دخترک ساده دل را به نام عشق، پای منقل هوس بازی ات دود میکنی…
فقط یادت باشد، چشم چرانی ابن ملجم او را قاتل علی(ع) کرد

باور نداری…

از قطام بپرس…

✘ بیاییم فارغ از جنسیت ، کمی مــــرد باشیم
نیشخندی زد و گفت:

مگر این معشوقه دلبری می داند

مگر این چادری عهد قجر عشوه هم می فهمد؟

راز صید پسران می داند؟

با دو جمله بتواند بکند مست دلی؟

با نگاهی همه فرهاد کند؟همه مجنون بشوند؟

راه رفتن که کند منگ دل هر پسری هیچ می داند او؟

تو بگو اصلا نازی به صدایش باشد؟

چشمک پر هوسی می فهمد؟

جلوه ی تن، رخ زیبا و ادا ملتفت است؟

هیچ از لذت خندیدن و مستی داند؟

تاب گیسو بلد است؟
یاد دیدار نخستت بودم

با همه سادگی و حجب و حیا می رفتی

نه نگاهت به کسی

نه زدی چشمک و نه خنده ی بی جا نه سخن

نه تنت جلوه گر و عشوه کن مردی بود

نه صدایت نازک

به همین سادگی و زیبایی دل من را بردی؟

نه فقط من که خدا هم خندید

هر فرشته به تو مبهوت شده

هر ملک گرد تو می چرخید و

بالهایش به تو خوش آمد گفت

ماه بانو،عسل چادریم

ای به قربان حیایت خانوم

مرد اگر مرد بود

لذت او عفت توست

چلچراغ نفسش چادر توست.

ای به قربان حجابت بانو

این را خوب بدان
همه ی عشق من از چادر توست. . .
آن ها چفیه بستند تا بسیجی وار بجنگند
من چادر می پوشم تا زهرایی زندگی کنم!
آن ها چفیه را خیس می کردند تا نفس هایشان”آلوده شیمیایی” نشود
من چادر می پوشم تا از”نفس های آلوده”دور بمانم!
“بانو چادرت را بتکان قصد تیمم داریم.
مادرم، شاعر شب های پر از دلخوری است
مادرم، مادر تو، مادرمان چادری است!
خانم انداخته بر روی سرش چادر را
و گرفته ست دوباره پسرش چادر را!
روشنی می دهد آن چادر مشکی وقتی
کرد پر نور دعای سحرش چادر را
پسرم
جانم الو جان؟
پسرم تنهایی؟
پسرم وقت ناهار است.
چادر زهرا حکایت میکند!
از بی حجابی هاشکایت میکند
روز محشر بر زنان با حجاب!
حضرت زهرا شفاعت میکند.

از چهره مهتاب ؛ لکش قسمت ماشد
از عشق ؛ غم مشترکش قسمت ما شد

هی فال گرفتیم در آیینه تقدیر …
زنگار گرفت و ترکش ؛ قسمت ما شد

وقتی که فلک ؛ حکم به تنهایی ما داد
’بر خورد ورقها و تکش ؛ قسمت ما شد

عمریست که آشفته این بود و نبودیم؛
از مساله ساده ؛ شکش قسمت ما شد..

گفتند که ایام جوانی چه قشنگ است…
غمها و شب و شاپرکش ؛ قسمت ما شد

من شکایت داشتم
از آنها که چادرم را نفهمیدند
اما اینبار
از آنهایی شکایت دارم
که چادر را ابزار اجباری برای ورود به برخی دانشگاهها کردند
که چادر را مجوز ورود و کار در برخی مکانها کردند
که
اما حاصلش چه شد؟
چادریهای دور کمری با هفت قلم آرایش خلق شدند.

چـادری اگر هستم
لباس های قشنگ هم دارم
غروب جمعه اگر دلم میگیرد
شادی ها و دیوونه بازیای دخترونه ام سرجایش است!
سر سجاده اگر گریه میکنم!
گاهی هم از ته دل میخندم
شاید جایم بهشت نباشد!
اما چادر من بهشت من است.

ثبت دیدگاه

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.

رفتن به نوار ابزار